توی اون مطالب راجع به سنتوری نوشته شده بود و خلاصه ای از این فیلم درآن ذکر شده بود منم تصمیم گرفتم براتون این خلاصه رو با چندعکس در وبلاک بگذارم
به خلاصه ی داستان توجه کنید
علي به تدريج در پي معاشرت با دوستان و كارهاي شبانه روزي هر از چند گاهي سراغ مواد مخدر ومشروب ميرود ولي اين استفاده تفنني از مواد مخدر به صورت عادت درميآيد. طي مراسمي كه اجراي موسيقي آن با علي سنتوري است دختري به نام هانيه مجذوب هنر علي شده و اين آشنايي به ازدواج آنها منجر مي شود. اين اتفاقها براي مدت كوتاهي به زندگي علي نشاطي تازه مي بخشد و حتي او را تشويق به فعاليت بيشتر مي كند. علي كه حالا زندگي مستقلي تشكيل داده كماكان به مصرف مواد مخدر ادامه مي دهد تا به خيال خود شرايط روحي اش را تقويت كند ولي پس از مدتي به خاطر اوضاع نامناسب مالي و رفتارهاي بي ثبات ناشي از مصرف مواد مخدر بين او وهانيه مشكلات زيادي پديد مي آيد تا اينكه هانيه به تنگ آمده و به قهر از خانه علي مي رود. علي كه به خاطر آلوده شدن به مواد مخدر كمتر امكان كار برايش فراهم مي شود فرصتي مي يابد تا به همراه دوستش تمايل اجراي برنامه موسيقي يك مراسم عروسي را انجام دهد. در اثناي عروسي و اجراي موسيقي ميان خانواده داماد و برخي از اقوام و آشنايان آنها كه اختلاف فاميلي داشتند درگيري شديدي پيش ميآيد كه منجر به زد و خورد بين مهمانان مي شود و در اين بين وسايل و آلات موسيقي علي به كلي آسيب ديده و خود وي هم از ناحيه دست به شدت مضروب مي شود. آسيب ديدگي شديد علي و عدم توانايي او در ساز زدن تنها امكان پول درآوردن او را از بين مي برد
صاحب خانه هم عذر او را مي خواهد و علي با مقداري خرت و پرت، آواره وسرگردان شده وبالاخره درگوشهاي از يك پارك جنگلي چادر ميزند در اين دوران با بي خانمانها و معتادان و محشور مي شود و چون درمانده و نيازمند است براي پول درآوردن به هر كاري تن مي دهد. زندگي درميان مشتي معتاد و آواره در حاشيه شهر علي را خمودهتر شكستهتر و آلودهتر ميكند. يك شب كه علي در ميان معتادان و بي خانمان ها مشغول ترياككشي است و ميخواهد از اين طريق خاطرات تلخ گذشته را فراموش كند، ماموران نيروي انتظامي سر رسيده و همه آنان را دستگير مي كنند. علي به مركز ترك اعتياد فرستاده مي شود و مسوولان اين مركز متوجه اختلالات روحي او شده و سعي در برقراري ارتباط با علي از طريق روان درماني دارند محيط مناسب و شرايط درماني آنجا به علي كمك مي كند تا بهبودي نسبي بيابد تا اينكه با خريد يك سنتور توسط روانشناس مركز براي علي، او فرصت و انگيزهاي مي يابد تا دوباره موسيقي را از سر بگيرد
همين اشتياق موجب برقراري كلاسهاي آموزش سنتور به ساير معتادين توسط علي ميشود. حاج قا بلورچي به همراه حامد به مركز بازپروري ميرود تا به علي بگويد كه از گذشته پشيمان شده و حاضر است پس از آزادي و ترك اعتياد علي همه امكاناتش را در اختيار او بگذارد ولي علي كه ديگر معلم ويژه موسيقي براي ساير افراد درحال بازپروري به حساب ميآيد، ميگويد با اينكه مشكل اعتيادش حل شده و وضعيت جسماني كاملا مناسب وسالمي دارد و در عين حال كه دوران محكوميتش به پايان رسيده ديگر حاضر نيست آنجا را ترك كند چون براي اولين بار احساس امنيت و آرامش ميكند و تازه خانه واقعياش را يافته جايي كه دور از هياهوي جامعهاي بي رحم مي تواند براي آدمهايي مثل خودش مفيد باشد و با نغمه سازش به آنها عشق و زندگي بدهد
در نهايت علي به همراه شاگردانش كه از بيماران همان مركزهستند، كنسرت كوچكي اجرا ميكنند، چشم علي به هانيه ميافتد كه در بين جمعيت او را تشويق ميكند ولي در پايان خبري از هانيه نيست
ببخشید اگه ناراحتتون کردیم.ولی واقعا فیلم قشنگیه.نه؟؟؟
No comments:
Post a Comment